لحظه ها عریانند

ساخت وبلاگ

ققنوس از خاکستر متولد میشود ایرانُ پس ميگيريم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 92 تاريخ : شنبه 27 اسفند 1401 ساعت: 5:19

روزی روزگاری دری ب تخته ای خورد و من خیلی پولدار شدمیه خونه خریدم هشت هزار متر حیاط و هشتصد متر بنامجللمن حس میکنم حق م بود شانس م بود و غرور پولداری مو نمیشد جمع کردبیرونه خونه م یه مشت گشنه بودن که بی خود از دستم عصبانی بودنورداشتم پونصد نفرشو با حقوق خوب استخدام خودم کردم که از من و خونه مجللم و معادن و دریاهام محافظت کنن و نذارن دست گشنه ها بهش برسهگشنه هایی ک استخدام کرده بودم رو هار بار آوردم تا گشنه های بیرون خونه مو پاره پاره کننروزی از روزها گشنه های بیرون متحد شدن بهم گفتن حقت نیس ما گشنه باشیم و تو صاحاب این قصر و وفور نعمتبه هار های دربارم دستور دادم بکشنشونهارهای دربارم چون له له پول بودن مث سگ جلوشون استخون ریختم ورداشتن گشنه های بیرونو یه کم شونو کشتنیه کم شونو فرستادم سیاهچالبقیه شونم سم پرت کردم تو مدرسه هاشون، دلیل خاصی نداره ما اواخر دربار نشینی مون هار تر هم میشیممیدونین چرا ؟ چون من پول دوس دارم دیگران نباید دوس داشته باشنمیدونین چرا چون من فرق دارمممممممممن از شما بهترممممممممم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 16:58

يه تيشرت دارم ساده ولي مردونه ست گشاد و قدش تا زير باسنچون گشاد و بلند بود گذاشته بودم يه وقتا مهمون آقا داشتيم ميپوشيدمتو پاييز امسال ١٤٠١ كه گزمه هاي پَلَشتيون ؛دستور داشتن علاوه بر كشتار مستقيم ؛؛؛ مردم رو با گلوله هاي پِينت بال نشونه بذارن تا حتمن سر فرصت بگيرن بكشنشون؛؛؛؛ اون تيشرته مو گذاشته بودم تو ماشين تا موقع لزوم بدم ب كسي كه رنگي شده لباسشالحمدلله لازم نشداما اين تيشرت برام مقدس شدهميبينمش ميگم اين براي خواهر و برادر هموطن جوونه بي باك دليرمهاما ب جاي تيشرت گشاد بلندي ك جلو مهمون مذكر ميپوشيدم ؛ شوميز زنونه ي قشنگ و غير پوشيده جاگزين كردمتف بر قيافه شون و ارزشاشونتو خونه تكوني پارسال كليه ي نمادها رو انداخته بودم آشغاليو حالا اين تيشرت برام ارزشمند شدهگور پدر همه شون از ازل تا ابد؛ كه وجود نجس شون يك زمان يك مكان رو ب سر منزل مقصود نرسوند اينا هنوز دهنشون ب عرعربازهدور و ور منم از هر صد تا سه چار تا چسمغز داريم زن هاي چسمغز از اين ميترسن بي حجابي باعث نشه شوهراشون ولشون كنن مردها هم از دم جيره خوراحساس خشم زيادي دارم خشم از اينكه نهايتا كه گزمه ها اسم سازمانشون و سرفصل سازماني شون ب نفع زمونه ؛عوض خواهد شد؛ باز اينا ميخان حقوق بگير باقي بمونن؟!تازگيا سياحتي رفتيم مشهدفقط بچه رو برديم شهربازي رفتيم توس و كمي خريد كرديم و برگشتيم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 78 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 17:16

ااعاقبت ای خاک جان‌بخش وطن! می‌سازمتگر هزاران ره شوی ویرانه، من می‌سازمتگاه بیلم در کف و گاهی قلم، یعنی که منبا قلم یا بیل، ای خاک کهن! می‌سازمتآب اگر سفیانیان عصر بستندم به رویمن به آب اشک چشم خویشتن می‌سازمتمن قوی‌بازویم و با آبروی و کارگربا غبار صورت و خون بدن می‌سازمتخصم گر همچون شهیدان پیکرم درگور کردمن برون از گور گشته با کفن می‌سازمتمن سلیمان صاحبِ خوانم، نیم من خشتمالهستم و بر رغم خصم اهرمن می سازمت لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 15:40

سلام ای نقشه ی زخمی، بلندای زمین خورده !درود ای درد حاصلخیز، رویای وجین خورده !نشانِ بوسه ي تيغ است روي گونه ي شرمتگلاب قمصرت آب از لب حمام فين خوردهبهارِ جنگل ات را بادِ وحشت بُرده بر دوششبَرَت را زاهدِ بي آبِرو با نام دين خوردهلبت را بسته زيبايي ، صدايت سِحر در زنجيرگلوي گريه هايت را دهانِ آستين خوردهخليج از موجِ مويَت مويه خوان است و خزر در بغضدو چشمت مست خواب و دامنت درياي چين خوردهتو را بي درد و عاشق پيشه و خوشحال مي خواهموطن ! اي زخم هاي بي نهايت بر جبين خورده:::::::::::::::تا روز موعود كليه پست ها مرتبط با حال وطن و هموطن لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 15:40

افرادي ك نسبت ب كمپين ( ... وكالت ...) گارد گرفتن دو دسته ان:افراد عادي :كه ضد اين جريان هستن ژست روشنفكري شون اُوِر دُز كرده لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 8:35

مدرسه حبه يه جوريه كه هنوز نشده هيچ مادري بدون روسري بره مدرسه دنبال بچه شدر حاليكه تو خيلي از مدارس اين صحنه خيلي روتينهمدير متحجر مدرسه حبه يه ابلاغيه داده كه از والدين خواسته با لباس رسمي و حجاب رسمي برن مدرسه دنبال بچه شونكفرم درومدمن هنوز اونجا حتي يه مادر بي حجاب نديدملباسها هم بدك نيسمعلم حبه خانم نازنينيه، روال من اينه با معلم هاي بچه م ميومه خوبي داشته باشم،، معلم حبه گفت بچه ها در مورد يه شاعر تحقيق بيارن مدرسهبا احترامي ك برا معلمش قائلم ؛ صرفاً جهت مبارزه ي مدني با مدير متحجر اونجاتحقيق در مورد فردوسي گذاشتم به انضمام اين شعر فردوسي:عرب هر كه باشد مرا دشمن است.....كاملشو آخري ميذارم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 8:35

آرزومه برم سر مزار شهدای سر به داراونا ك واسه پولهولي سربازان تاريكي ورميدارن با افتخار و قساوت ؛ مردم رو قتل عام ميكنن خوشالن ك تو سايتا نوشته :فلاني ميخاد پرچم رو بده دست فلاني؛؛؛؛ پس بريم براش آدم به قتل برسونيمآشغالاي متعفن:جز سايتهاي داخلي جاي ديگه اي تو دنيا همچين آيات و رواياتي نيس! !اينا هيچ روزنه اي رو خالي نذاشتن،گه به شرف نداشته توناز اين طرز فكر ك ميگن مردم خشونت ب خرج ندن ك سربازان تاريكي جري تر نشن بيزارمجانه ثروتمندان براشون عزيزه ؛ خيلي عزيز، جونشونو لازم دارن از پولاشون عيش و شهوت و قدرت نمايي كننهمونطور ك جاي انتقاد هس ك چرا در جنگ ايران عراق توله ي صاحب منصب ها تو جنگ نبود يكي شون ب مقام شهادت كه نعمت بود نائل نشد ؛ الانم شما سربازان تاريكي ك داريد ب زعم خودتون برا حق ميجنگيد؛ توله ي رئيس هاتون كدوم گورستوني ان؟يا اروپا و امريكا و كانادانيا خزيدن تو خونه هاشون شما بريد سپر بلاي اونا بشيدشما چس مغزام مسخ مطالب دروغ سايتهاي داخلي كه همش ساخته ي خوده كثيفشونهاخرش ننه هاي شما داغدار شما ميشن و ننگِ نوع مُردنتون نميذاره كسي بهشون آغوشي برا همدردي بده و توله هاي نجس اونا غرق در عيش و نوش به گور نجس شما ميخندن لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 13:38

بين خونواده مادريم احترام زيادي هستيكي از اعضا ؛ اسم شو ميذارم مثلا ( حجي) حاجي نيست حجي ميخوانمشواقعا دوسش دارم واقعا واقعاتو مهموني ؛ خودش بحث رو شروع كرداعضاي ديگه ي فاميل ؛ جواب اون رو با كلمات و جملاتي ميدادن كه يه وقت به تريپ قباش برنخورهاز افعال مجهول عليه شخص مجهول غايب استفاده ميكردن كه يه وقت حجي جونشون مكدر نشهمن اصلا محافظه كاري بلد نيستم عيبه يا حُسنِ ؛ يا هر چي، من همين كوفت هستم و چون در اين خصلت ايرادي نميبينم به كارم ادامه ميدمبحث خيلي خيلي زياد بود و چون جواب همه ي بهونه هاي مزخرفشو ؛ ب درستي دادم ؛ ميزد ب صحراي كربلا و در نهايتم هوچي گري دراورداول لب شو گاز ميگرفت ميگفت : واي واي نُچ نُچ مردم فحش ميدن ؛ فحشاي ركيك ؛؛؛ در فرهنگ ما در عُرف ما فحش بده فحش جيزّهآنچنان اينا رو خر ميكنن واقعا واقعا واقعا جنايتهايي ك ميبينن و ميشنون رو خودشونو كور نگه ميدارناز عمدميدونين چرا؟چون دلشون ميخاد جيره اي ك از اون جاها ميخورن؛ حلال و صحيح بوده باشهتف بر تو حجي تف لعنت خدا بر تو كه شغل اصلي ديگه اي داري و بخاطر حقوق و جيره اي كه در واقع نياز اصليت نيست و فقط يه مكمل محسوب ميشه چشم و مغزت رو فروختي ارزون فروختي حجيعزتت رفتخودش ميگه فك ميكني اون جوونايي ك شبا ميارن برا دفاع از امنيت شبي چقد ميگيرن يه چندره غازاحتمالا شبي دويست سيصد!شاكيه ميگه من عضو اون نهادي ك فكر ميكني نيستمخونه ي ما نزديك اون نهاد هستچندين بار ماشين حجي رو دم اون نهاد ديدم و كلي تو جمع ها خنديدم و بهشون گفتم و خنديديماونم ك حاشا ميكردميگه اگه عضو نهادم پس چرا برا پسرم شغل دولتي نتونستم بگيرم؛ گفتم تمام تلاش تو كردي ؛ همه رو هم ديدي وعده وعيدشم گرفتي اما نشد ؛ خودت و پسرت همه جا اينها رو گفتيد من ك علم غي لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 13:38

همه دوس داريم روشنفكر بوده باشيم اما واقعيت اينه كه ما كم كم با ورود اطلاعات جديد ؛ مغزمون رو پالايش كرديم تا ب ورژن امروزمون رسيديم، ميدونم كه فردا و فرداها منزه تر از امروز هم خواهيم شدميدونيم كه بسياري از مردم قبل از ما ؛ و بسياري بعد از ما اين راه را رفتندب حكم مادري ؛ ديدن هر مرحله بالغ تر شدن بچه ؛ من رو سر ذوق و سپاسگزاري مياره و در مورد خودم هم هر پوست اندازي اي لذت روح و جانمهامروز ياد گرفتم و تصميم گرفتم براي سال هاي بعد و مناسبت هاي بعد ؛ مناسبتهاي تزريق شده رو از تقويم زندگي م حذف كنم و فعلا ب مناسبتهاي ملي و كهن ايران رجوع كنماز حالا تو خونوادم جار ميزنم كه از سال آينده ؛ مناسبتِ روز مادر و پدر رو ديگه از تقويم قمري وام نخواهم گرفت!از حالا جار ميزنم ك اگر منتظر تقدير و گراميداشت توي اون روزهاي معروف هستند ؛از بي توجهي من ؛ نااميد نشن ! و تاريخ جايگزين رو ك يا از مناسبتهاي ميهني يا از مناسبتهاي بين المللي استخراج ميكنم از پيش بهشون اعلام ميكنم و برنامه مناسب ش رو اجرا ميكنمرجوع ب بيتي از شعرهاي داريوش كه ميگفت :هر چه تو گفتي نكنيد آن كنيممن به مادرم مومن ام ؛ مادرم حامل ژن هاي خوب بوده از ريشه صبور و آرام و صلح جو و درستكارپدرم هم همينه اما در جوار مادرم اين صفات رو در خودش پيدا كردهالغرضنه من ؛؛؛ كه يك فاميل ؛ يك گُردان دوست و آشنا ؛ به مادرم مومن ايمحالاهمان مادري كه روزهاي اول ؛ با لبِ گَزيده توي خيابون ؛شال افتاده يا كلاه برداشته ي من رو دوباره روي موهام برميگردوند ؛حالا نه با حرفهاي من ؛ بلكه با مشاهده حوادث زمانه ؛ تعصب رو از خودش دور كرده و با سربلندي در كنارم راه مياد،،،قبلا سر مسائل داخلي با هم يكي به دو داشتيم اما الان توي جمع وقتي ميخاد نظري مطرح كنه لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 13:38

وسطای عید پس از روزها باران هوا صاف شد و عروسی, داداش,ی گل گلاب ب خوشی بگزار شدمامانم طبقه ی متروکه ی همکف ش رو مرتب کرد تا خودش و خاله هام اونجا سکنی بگزینند و فامیلای عروس کمپلت برن بالا ( خونه اصلی ننم) کمپ کنننگم که سر این موضوع چقد مامان بابامو دعوا کردم ؛ گفتم طبقه متروکه تو بده اونها توش م لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 29 فروردين 1401 ساعت: 14:59

عرضم به حضورتون که از عروسی, که می برگشتیم ؛ یعنی برمیگشتیم،  ب ستاره اینا اصرار کردیم که شب بیان خونه ی ما بمونن،،،ما با یه ماشین به همراه مادرشوهرم اینا سوار شدیم اومدیم دم منزل ما،،، وقتش بود که مادرشوهرم اینا راهشونو بکشن برن خونه خودشون که ستاره که ایشالا مار زبونشو بگزه تعارف کرد ب مادرشوع لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 29 فروردين 1401 ساعت: 14:59

گفتم که مادرشوهر بعد از سیزده اومد ساک به دست  خون ی ماسحری شونو نیمه آماده کردم و قرار شد خودشون بیدار شن غذا گرم کنن بخورنپدرشوهر و مادرشوهر و علی بیدار شدن خوردن و بعدش خوابیدنامروز صبح۱۴ فروردین با یه بدبختی بیدار شدممادرشوهرم اینا بخاطر وعده ی بیموقع سحری تو خواب خر و پف میکردن، دلم براش س لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 196 تاريخ : دوشنبه 29 فروردين 1401 ساعت: 14:59